که برم سرکار هرکاری میکنم میگه من مگه بی غیرتم و بی عرضه خودم هرچی بخوای میخرم برات
مورد داشتن یکی از اشناهاشون بعد سرکار رفتن عاشق همکارش شده طلاق گرفته با اون دوست شده
یه مورد دیگه هم دیدیم طرف رفت سرکار از خودش دراومد
بخاطر اون نمیزاره
میگم برم میگه همون مونده بگن زن فلانی تو فلانجا کار میکنه اونم زن حاملم (بارداری مم بهونه کرد🤧)
زندگی ای که با پول ترمیم ناخن و مژه و تمدید رنگ مو (مش) تو فشار میوفته چ زندگی ایه؟
منم خداشاهده انقد دوسش دارم نمیتونم تو فشار بزارمش
الهی بمیرم همیشه شرمنده میشه هرسری هم میگم جبهه میگیره ناراحت میشه ادامه بدم میزنه تو سرش و خودشو فوش میده
ی بار گفتم خب هیچی نداریم پسفردا گشنه میمونیم هیچی نگفت حتی خودشم نزد ولی زد زیر گریه با صدای بلند گریه کرد بچم😭میگف من خیلی بی عرضه ام که زنم میخاد بره سرکار لابد خواسته هاشو براورده نمیکنم
منم چون روش حساسم دلم نمیخواد گریه شو ببینم هیجی نمیگم چون داغون میشم شوهرمم ی ادمیه ک اشکش دم مشکشه خیلیم دوس داریم همو
حالا بنظرتون چ کنم!