هرکار میکنم نمی‌ذارن
نمی‌گم بدن برعکس من تک دخترم خیلی دوسم دارن
اما حس میکنم ازمون خسته شدن پدرم دوباری پسرمو سیلی زده
مامانم نمی‌ذاره از خونه درشم تا میخام برم سالن بهانه مختلف میاره منت نگهداشتن پسرمو می‌ذارن
خلاصه بدتر میشه گیراشون
خسته شدم دلم تنهایی میخاد
مردا شاید چیزی نگن ولی از پاشیدگی زندگی خیلی ناراحت میشن هر چند چیزی نمقگن
فامیلمون زنش خیانت کرده مرده طلاقش داد. بچه هم داشتن. سنشونم زیاد بود. الان چند ساله مرده به مادرش میگه چرا باعث طلاق زنم شدی وقتی ک من داشتم میبخشیدم. یفنی شما فکر کن مرد ۴۵، ۵۰ ساله این حرفا رو چند ساله تو ناراحتی ب مادر ۷۰ ساله اش میگه. مردا رو نگاه نکن پیش ما زنا لام تا کام حرف نمیزنن و
ببین کار نشد نداره
من دختر مجردم توی شهر پدربزرگم استخدام شدم یه سال باهاشون زندگی کردم اما دیدم شیفتای من اکنا رو هم اذیت میکنه ب خانوادم گفتم خونه میگیرم اولش دعوا در حد نفرین و اگه خونه بگیری نه من نه تو
اما خونه گرفتم اونا هم کم کم اومدن دیدن اونقدرا هم بد نیست و امنیت داره و ..
گفتم که برای چیزی ک میخوای بجنگ
بگو توی همین کوچه خودتون خونه میگیرم
بله دارم
من انسداد جهاز فوری تو ی روز گرفتم و آوردم
همه رو آوردم جز چند تا ریزه ک مامانم خریده بود مادرشوهرم نداد گفت برای من باشن اینا و استفاده کنه
اما دادگاه گفتم مال همسرم بیاد ببره تیکه های درشت که گفت من اونایی ک مامانت هم خریده میخام
دوست گلم داستان زندگیتو خودندم برای خودت یک تصمیم درست بکیر اینجوری که معطلی خیلی بده اگه واقعا همسرت پدرخوبی برای بچته برگرد وسعی کن ازاول زندکیتو بسازی
نمیشه تو آپارتمان مادرتینا یه واحد اجاره کنی یا اگه خونه ویلاییه تو همون کوچه نزدیکشون اجاره مکنی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
