من چن سال پیش با پسرخالم رل بودم قبلش با دختر خاله هام ک فاصله سنی زیادی نداریم میحرفید اما خودش بهم میگف بعنوان دخترخاله میحرفیم منم چیزی نگفتم
بعد ی روز نامادریم همه چیو فهمید میخاس ب بابام بگه منم نمیخاستم از چش بابام بیفتم التماسش کردم چیزی نگه اما پسر خالم همه چیو ب دختر خاله هام میگف دختر خاله هام هم ویس منو ب اون میفرستاد کلا در همه چی هماهنگ بودن بعد ی روز دختر خاله هام ک فهمیدن نامادریم میدونه برام هر فحشی ک از دهنشون در میومد گفتن ی سال افسرده بودم بخاطر اونا کتک خوردم از بابام از نامادریم بعدش نامادریم ب اون پیام داده بود گف تصمیت جدیه یا نه ک بعدش اون اومد بهم توهین کرد ک دنبال شوهرم الان دوسال بود ک ندیده بودمش اما دیشب خونه مادر بزرگم مهمونی بود پیام داد منم جواب سلامشو دادم دلم میخاد بدونه ک نارحتم اما نمیدونم چی بگم