خانما توروخدا راهنماییم کنید من تو مشکل بزرگی گیر کردم توروخدا بگین من چیکار کنم با این آدم تو 18سالگیم دارم دیوونه میشم هیچکس منو نمیفهمه😭
من تقریبا سه سالی میشه که برادرم ازدواج کرده خونشونون جفت خونمونه من داداشمو خیلی دوست دارم از همه بهش نزدیک تر بودم وقتی ازدواج کرد از همه براش خوشحال تر بودم اوایل عروسمون خودشو یه دختر آروم و ساکت که ازارش به مورچه هم نمیرسید نشون میداد جوری که همه دلشون براش میسوخت و میگفتن معصوم تر و مظلوم تر از این ادم وجود نداره یه کارایی میکرد که خودشو تو کل خونوادم جا میکرد جوریکه که دیگه کسی بهم توجه نمیکرد جواب اونو با عزیزم و جونم میدادن جواب منو با داد و تشر اون از این فرصت استفاده میکرد جلو چشم خانوادم هر کاری بگین میکررررد که خودشو تو دلشون جا کنه بعد پشت سرشون با من بحث میکرد و بهم تیکه مینداخت منم که عصبیم زود ناراحت میشدم وقتی بقیه میفهمیدن شروع میکرد گریه زاری که زهرا بهم خوش میده باهام دعوا میکنه من این وسط هر چی میگم هیچکسی به حرف من گوش نمیداد بارها و بارها بخاطرش منو کتک زدن و زدن بخاطر کاری که نکردم همه بهم پشت کردن و اون خوشحاله منی که تو خانوادم همه دوستم داشتن اون این کارارو از روی عقدش میکرد هر وقت دعوام میکنن و منو میزنن میبینم که چجوری میخنده و خوشحاله خیلی حالم بده بدتر از همه اینکه خانوادم میگن من دروغگوام و بهم توهین میکنن و فقط اونو باور دارن😔💔