مادرم مریضه لگنش هم چاک برداشته چندروزموندم پیشش مواظبش باشم
عصری اعصابم داغون شددعوامون شد داشت میرفت دستشویی باهاش نرفتم قبل اینم دوباربودمیرفت باهاش نمیرفتم خودش میرفت اینباررفت برگشتنی افتاد
عذاب وجدان دارم چیکارکنم داداشمم اومدبااونم دعواکردم ازش بدم میادقبل افتادن هم سراون داداشم باهم حرفمون شدواوضاع اقتصادیم خوب نیس بهم فشارمیادکلاداغونم این عذاب وجدان هم چسبیده بهم