کسی نه تبریک گقت نه چیزی، البته جز مامان بابام، فرداهم قک نکنم کسی زیاد تبریک بگه و اصلا کاری کنه، دوست خاصی ندارم، همکارام ایناهم نمیدونن تولدمه، دوستانی هم که دارم خیلی عمل کنن در حد تبریک اونم شاید یادشون نباشه و نگن، اومدم ارایشگاه تنهایی نشستم چایی میخورم و اهنگ گوش میدم چون حقیقتا شهرمونم جای کوچیکیه و جایی ندارم برم، تصادفم کردم تو قسط و قرضم پول ندارم برم سفری چیزی، دلم گرفته فقط خواستم یجا یگم