امشب با داداشم رفته بودیم حرم بعد کراشم رو هم دیدم.
اطلاعات و شناخت کراشم از من جوری نیس که بدونه داداش دارم یا نه و از شانس بدم قیافه ی من و داداشم خیلی کم به هم شباهت داره و توی نگاه اول اصلا مشخص نیس ما خواهر و برادریم 🫤 و قسمت بد ماجرا اینجاست که من عادت دارم دست داداشم رو میگیرم انگار بچه کوچیکا🤦🏻♀️😂 ایندفعه هم دستش رو گرفته بودم داشتیم میرفتیم سمت در خروجی که بیایم بیرون دیگه و همون لحظه کراشم اومد داخل و با هم چشم تو چشم شدیم، یه نگاه به من کرد یه نگاه به دستامون 😭 من سریع دستمو کشیدم جوری که داداشم با تعجب برگشت نگام کرد منم دستمو بردم سمت روسریم مثلا خراب شده🤦🏻♀️
یعنی کراشم با خودش چه فکری کرده؟ وای من داشتم تا مرز زدن مخش میرفتم نباید اینجوری میشد، چیکار کنم وایی؟؟