مادرشوهرم مخالف ازدواج ما بود وخانواده منم مخالف بود ولی ب حرفشون گوش ندادیم ازدواج کردیم ازوقتی ازدواج کردم ی ماه اول خوب بود برام ازاون بعد ی روز خوش ندیدم .ب همه چیمون دخالت میکنه شوهرم هرچی اونا بگه ب حرف اونا گوش میده حتی ازمادرش میترسه بامن رابطه هم داشته باشه انگار خواهر برادریم یدونم بچه ۴ ماهه دارم پارسال ک باردار بودم شوهرم با مادرش دعوا شد رفتم نزارم دعوا کنن بامشت زد توشکمم ک بچه بیفته الان ب همه چیه دخترم دخالت میکنه نمدونم میبرم گوشاشو با سوزن سوراخ کنن همسایه یدونم وسایل نمیگیره براش .گاه میگه زمستون پیش مامیمونه شوهرمم میگه بچه مال اوناهس مال ما ن توزمستونم باهاشون میمونه هرچی پول داره برای اونا خرج میکنه برام هیچی نمیگیره ی گرونم نمیده چن روز پیش دعوامون شد رفتم خونه پدرم هرروز زنگ میزد ک بیام بیارم بعد ۶ روز اومدم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
همسایه نیستیم تو ی حیاطیم فقط خونه هامون جداهس.بچه هم ک متاسفانه بااین ک قرصم میخوردم ولی باز باردار شدم حتی خواستم سقط کنم نزاشتن.شوهرم وقتی فهمید دختره همش میگف دختره اه الان ک ب دنیا اومده نمیزارم ی نفس راحت بکشم ب همه چیه بچم دخالت میکنن همشون