بابام خودش به مامانم خیانت کرده و با اسم ماموریت بارها مامانمو پیچونده .
و الان فکر میکنه منم مثل خودشم .
ازش خواستم که برم عضو یه کتابخونه نزدیک خونه بشم
برگشته بهم میگه من که میدونم تو درس نمیخوای بخونی و نیتت یه چیزه دیگست .
یا یه بار کارت ورود خروج زبانم گمشده بود و برگشته بود به مامانم میگفت این دختر از قصد گمش کرده که ما نفهمیم چه ساعتی میره کلاس .
از بس اینارو تو گوش مامانم خونده اونم اعتمادشو بهم از دست داده