بچه ها همین الان عمه م و مامانم رفتن بازار دخترش موند پیش من
۱۲ سالشه باهم خیلی خوبیم قدرت درک بالا داره خیلی راحتیم خلاصه
شروع کرد ب گریه
گریه نه هاا گریههه داش خون گریه میکرد
گفتم چته ت گف فک میکردم خوشبختم ولی این اتفاق ر...ی..د ب فکرم گفتم چیشده
گف مامان بابام زورم میکنن حجاب کنم
ب خدا پوشششم بد نیس شلوار و بولیز زیر باسن و دستمال سر آستین کوتاهم ک اجازه نداره
میگمث همیشه پوشیده بودم تو ماشین بودم بابام گف مگ نگفته بودم مانتو بپوش گف من چیزی نگفتم تا اون دوباره شروع کرد و گف تو بی ادبی این جور پوشش در شان خانواده ما نیست و فلان میگه منم گفتم هیچی زوری نمیشه میگ بابام گف اوه اوه حاضر جواب شدی واس من
ی چی میگم بگو چشم حاضر جوابی کنی میزنمت
ار این ب بعد هم زبان نمیری میری اونجا حاضر جوابی و پوشش آزاد یاد میگیری(خیلی بد میپوشن مثلا دیدی با شلوارک)
الان خودش کنارم نشسته گف تاپیک بزنم.
چیکار کنه؟