مادر شوهرم میگه همه میگفتند مادر خودش زن خوبیه در مورد عروسهاش بد نمیگه میگفت عروسهامون این قدر رذل بودن گوسفند میکشتند تمام گوشت ها رو برا خودش بر میداشته و چهارتا استخوون براشون جا میگذاشته بعد میگفت گفتم ننه خب بگو بهش گفت چی بگم زندگی بچم رو خراب کنم
ول کن عیب عروسم رو پیش غریبه نمیگم که پسرم رو سرزنش نکنند