بچه ها هروقت شده میرم نیم ساعت خونه مادر شوهرم
ی جوری برخورد میکنن و به زور جوابت میدن که من تا دو روز غمگینم
اصلا نمیتونم باهاشون حرف بزنم 😭 خودم باید بزور ارتباط بگیرم از هر لحاظ بگی من از پسرشون سرترم از لحاظ تحصیلات از کل خانواده شوند بالاترین یعنی اصلا تحصیلاتی ندارن
افسردگی میگیرم هیچ آدابی بلد نیستن
از روزی که اومدم تو این خانواده و فهمیدم با ازدواج ما مخالف بودن و به اصرار همسرم قبول کردن واقعا دلم میگیره از اون روز شدم ی آدم افسرده چه رفتارهای سردی دارن که نگم براتون فک میکنن کسی میره خونشون ی ظرف غذا بندازم پیشش و تمام تمام داماد خانواده و ی عروس دیگه که اصلا زیاد رفت و آمد ندارن