بهم گفت رابطمون حد وسطه
دارمت و ندارمت
اینجوری خیلی بده.
میفهمم دارم اذیتش میکنم
من جداشدم بچه دارم، مستقلم و کاملا امکان نزدیک شدن بهش رو دارم اما خیلی رعایت کردم و سنگین بودم
اون مجرده، ۳۵سالشه و میگه همش مادرم میخاد ازدواج کنم من زیربار نمیرم
درمورد ازدواج هیچ حرفی باهم نزدیم ولی چون من جداشدم بچه دارم اون مجرده ،من خیلی سعی میکنم تو فاز ازدواج نرم ک اگه نشد ضربه نخورم
فامیلیم و خیلی بهش اعتماد دارم ک ابروی جفتمون براش مهمه چون خیلی پسرخوبیه
گفت بهت حس دارم دوتامون تنهاییم بیا باهم باشیم
قبول کردم یکماهه باهمیم چهاربار دیدمش خیلی جنتلمن و مودبه هول نیست و تاالان فقط دستمو گرفته اونم دیگ خودم پیشقدم شدم
بهم نزدیک نشده اصلا از لحاظ فیزیکی
داره اذیت میشه چون رابطه احساسیمون خیلی شدیده اما من زیاد نمیرم ببینمش و زیاد نزدیکش نمیشم
منم فعلا مورد مناسبی برای ازدواج ندارم و از ازدواج میترسم ب اونم گفتم ک از ازدواج میترسم و به ازدواج فک نمیکنم
حالا با حرفایی ک امروز زد میگم حتما دارم خستش میکنم
اگه باهاش بمونم باید بهش نزدیکتر بشم و بیشتر باهاش باشم ازینی ک تا الان بودم
یا باید کلا کات کنم.البته اینا نظر خودمه نمیدونم نظراون چیه.چیکار کنم بنظرتون
دوسش دارم و سخته نبودنش برام.اما میترسم
چیکار کنم؟؟؟؟!