یه همسایه داریم که توی حیاط دوتا خونه ویلایی هست
یکیش مال مادرشوهره و عروسشه و یکی دیگم مال پسر بزرگشه
عروسه که خونه مادرشوهرشه(این عروسه مادرشوهرش خاله اش میشه.یعنی عروس خاله اش شده)
داشت دقیقا جلوی ایوون خونه ی جاریش ماهی رو میشت و تمیز میکرددرست میکرد.شلنگ آبو هم کشیده تا اونجا و دقیقا همون جلوی ایوون داره کارشو میکنه
اخراش جاری بزرگه از خونش اومد و حرفی نزد.وقتی جاری کوچیکه رفت.اینم دخترشو صدا زد گفت سر شلنگ آبو باز کن اینجا رو بشورم بو گرفت.
جاری کوچیکه سریع گارد گرفت و دعوا راه انداخت
گفت عجب کردم شستم تو ج.ن.ده و حروم.زاده بمن تیکه میندازی.میام خفه ات میکنم😵💫😵💫😵💫😵💫😵💫😵💫😵💫
جاری بزرگه اونقد ترسید کلا رنگشم پرید صداشم میلرزید
گفت خودتی که لقبتو میچسبونی بمن
جاری کوچیکه گفت ببین ننه ج.نده خفه شو برو تا از حیاط ننداختمت بیرون
تو حق اومدن از خونت به بیرون رو نداری چون زمینی جز همون خونت اینجا نداری
من هرجا دلم بخواد آب کثیف میریزم.
جاری بزرگه هم گفت هه هنوز مامان و بابا نمردن که ارث و باز میکنی.
کوچیکه هم گفت اونا بمیرن نمیرن فرقی نداره چون من صاحب همه چی ام و تو یه وجب حق نداری پاتو از در بیرون بزاری.برو تا از حیاط پرتت نکردم بیرون
که همون لحظه مادرشوهره بیچاره اومد بیرون گفت خجالت بکش زمین نداری ملک نداری چیه میگی
جاری بزرگه گفت دستت دردنکنه با این عروس گرفتنت
دختر خواهرته ولی نگهداشتنت برای چیه که اینقد بی ارزشتون میکنه
من که ۱۳ ساله عروستونم تا الان نشده به شوخی حرف املاک بزنیم
ولی این...
عروس کوچیکه هم هی داد و هوار میکرد و حرفای خیلی بی ادبی میزد
عروس بزرگه هم میگفت بزار بابا بیاد من میگم بهش همه چی رو.
چند ساله من با اینا همسایه ام
مادرشوهره همیشه طرف اون خواهرزاده اشو
بیچاره عروس بزرگش همیشه آرومه و حقش پایمال میشه
خونشون خیلی به خونم نزدیکه و کاملا در دید هستن
به نظرتون حق با کیه کلا
من که دلم به حال جاری بزرگه خیلی سوخت