سالهاس عروسش هستم هرروز باهاش بیرون رفتم ده سال ناهار پایین رفتم کمکش میپختم خلاصه کمک محبت کم نزاشتمم میرفت سفر شوهرشو بچه هاشو که بززگن ناهار شام بمدت ۶ماه میدادم تا اینکه عروس جدید چندسال پیش اومد میرفتیم سه تایی بیرون چشم توچشم اون میکرد منم جفت عروس به اون میگفت عزیزم نظرت چیه اینو بخرم یا نخرم تاخود الان ومحل سگ به من نمیداد