2777
2789

من هفت هشت ماه نیست که ازدواج کردم اما دارم جدا میشم. امشب با خانوادم رفته بودیم رستوران شام بخوریم که میز کناری یه دختر و پسر بودن معلوم بود تازه عروس داماد بودن که پسره واسه دختره تولد گرفته بود. به محض ورود به رستوران وقتی با این صحنه مواجه شدم دلم گرفت. از اینکه کسی دوسم نداره از اینکه از تنهایی خسته شدم. یه بغضی راه گلومو بسته بود. زدم بیرون یکم راه رفتم دور از چشم خانواده اشک ریختم. برگشتم داخل رستوران. غذا رو آورده بودن که بخوریم موقع غذا خوردن یه آهنگی پخش شد که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و همونجا سر میز غذا بغضم شکست و گریه کردم. خیلی بد شد خانوادمو ناراحت کردم 😔😭 

از وقتی زندگیم خراب شد تحمل اینکه دو نفر باهم خوش میگذرونن ندارم حسود نیستما اما خب نمیدونم چرا تا الان آدمی که لایق من و دوست داشتنم باشه تو زندگیم نیومده💔

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

میترسم دیگه نتونم کسی رو دوست داشته باشم

تمام این احساس های نا امیدی اول طبیعیه . این همه طلاق گرفتن. ازدواج مجدد کردن. شما هم یکیش خواهی بود. من که خیلی رو ازدواج دومم دقت کردم‌. آدم دیدش باز میشه . مردم و بهتر میشناسه . الحمدلله راضیم. مطمئن باش شما هم یه روز این حرفها رو به جوون ترها خواهی. گفت. زندگی در جریانه . از خدا خیبی کمک بخواه . مطمین باش رهات نمی کنه . موفق باشی عزیزم.  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز