توی ۱۹ سالگی با هزار هدف و آرزو بودم ولی چون رشته های کادر درمان و پزشکی قبول نشدم بابام به اجبار به زور منو عروس کرد و وقتی مخالفت کردم هزار تا حرف بهم زد و گفت عرضه قبول شدن نداشتی و گر ن عروست نمی کردم و حالا هر وقت در حال سخنرانی می بینمش که برای دخترای فامیل میگه دختر باید اول دانشگاهشو بره سرکار بره بعد ازدواج کنه یا میاد میگه تقصیر خودت بود عروست کردم
دلم خیلی میشکنه و گریه ام میگیره
خداروشکر شوهرم خوبه ولی همیشه از نحوه عروس شدنم و خاکستر شدن هدفام دلم پر از غصه اس