2777
2789
عنوان

من یه دخترپولدار بدشانسم

| مشاهده متن کامل بحث + 1952 بازدید | 92 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به نظر من که 18 سالته نباید خیلی نگران خواستگار خوب باشی مگر اینکه به این بهانه بخواهی از رفتن به اون دانشگاه در بری. شاید این تجربه خوبی باشه برات. 18 سالگی ادم ممکنه خیل احساساتی تصمیم بگیره!

اره مجبور شدم اخرین اولویت زدم که قبول شدم همون آخرین را

خوب اشتباه از خودت بوده مثلا خود من هیچ وقت شهر های جنوبی رو واسه زندگی یا تحصیل انتخاب نمیکنم چون میدونم از اب وهواش خوشم نمیاد .واسه ازدواجم اولا هجده سال سن ازدواج نیست مگر این که کسی مجبور باشه به ازدواج تو این سن بعدشم ازدواج سنتی همینه شانسی بدون شناخت میرون خونه یکی اگه میخوای یه فرد خوب پیدا کنی باید خودت باهاش آشنا بشی ومدتی بشناسیش تا بدونی به دردت میخوره یا نه 

چراااا؟به خدا قصد توهین نداشتم بدشانسیم رو گفتم

خب همین کلمه شانس و بد شانسی عزیزم خودش کلی انرژی و اتفاقات بد به همراه داره 

چرا ما آدمها به  خوب ها و داشته هامون خوش شانسی نمیگیم فقط کافی به چیزهایی که نیست بچسبیم خب این درست نیست دیگه از امروز این جوری به زبانت نیاد من بد شانسم و.. من بداقبالم و..

تا حالا برات موقعیت ازدواج خوب پیش نیومده همین عزیزم به وقتش به طور قشنگ در اینباره اتفاق برات میفته

یا همین تحصیل می‌تونستی نری به اون شهر اما حالا که رفتی فقط به زیبایی ها فکر کن 

حتما و حتما قراره کلی اتفاقات خوب تو اون شهر قسمت و روزیت باشه 

رفتم گلم که ببینیم چطوریه تو تاپیک قبلیم توصیفش کردم.وایییی سردرد میگیرم وقتی فکر میکنم بهش. افتضاح ...

بهت گفتم که اصلا جای خوبی رو انتخاب نکردی واسه دانشگاه

چون من خودم یه مدت اونجا بودم؛افتضااااااحه اصلا هم امکانات نداره هرکی هم میره اونجا فرار میکنه چون بعضی از مردمش واقعا بدن

اگه دعوا کنن کارشون به خون وخونریزی هم میکشه 

برو دانشگاه آزاد بدون آزمون ثبت نام کن یا تهران یا اصفهان بیا بخون هم دانشگاه های خوبی داره هم امکاناتش عالیه


بهت گفتم که اصلا جای خوبی رو انتخاب نکردی واسه دانشگاهچون من خودم یه مدت اونجا بودم؛افتضااااااحه اصل ...

دقیقااا توی راه همش به حرفاتون فکر کردم.دقیقاا همونطور بود. وای پدرم گفت بریم اطرافش تفریح. اطراف لردگان یه جاده ی خیلیی نازک بود رفتیم پایینش رودخانه بود اسمش ارمند بود.خیلییی ترسناک بود و بوی غم میداد.جاده اش مثل مو باریک بود

بعد کلا استان دلگیری بود.مردمش هم اصلاااا خونگرم نبودن. همش جنگل بلوط و رود و صخره بود.امکانات نداشت

حالا دیگه تصمیمتو گرفتی؟؟میخوای اونجا درس بخونی؟؟

بله پدرم گفت  با درس نخوندنت آبروی مارا بردی.همین جا بخون و سختی بکش.لاقل یه مدرک بگیر. بابام گفت اینقدر امکانات داشتی بدترین جا قبول شدی باید تنبیه بشی. 

فامیل هم براشون خنده دار بود این قضیه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792