2777
2789
عنوان

چرا میگن پیوند خونی مهم نیست

167 بازدید | 34 پست

من کسی هستم به سر پرستی گرفته شدم فهمیدم بدترین بلایی سرم اومده بخاطر مادرم بوده زیر سر اون بوده 

جوری زخم خوردم از همه می‌خوام بذارم برم بمیرم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مادر خواندت یا مادر خونیت؟ 

چندسالت هست؟ 

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

اگ خانواده الانت خوبه مهم نباشه برات من والا همش منتظرم یکی بیاد بگه تو بیمارستان عوض شدی یاهرچی پدرمادر واقعیت کسای دیگه ای هستن بعد ی پدرمادر فوق پدلدار بیاد دنبالم دیگ منم ازخوشی بمیرم

حالا که خواست خدا بوده چرا با خودت اینجوری میکنی از باقی مونده عمرت لذت ببر توی حانواده ی ما هم هستن کسایی مثل شما مگه اون خانواده هایی که فرزند به سرپرستی میگیرن دل ندارن تو ام شاد باش نذار خانواده ات از ناراحتی شما ناراحت باشن

بعد چی شده مگه چه بلایی سرت اومده

زندگیم خراب شد به بدترین نحو جدا شدم الان فهمیدم با من یکاری کزده که هیچکس در حق دشمنشم نمیکنه از دیشب دارم فکر میکنم من شاید قسمتم مرگه خودمو خلاص کنم 

اون یکی...مادروپدر خونیم فوت شدن

مادر خونی دیدم از صدتا مادرناتنی سیندرلا بدتر، مادر ناتنی دیدم صدتا مادر واقعی حریف بود، بستگی به شانست داره هنه۰

چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی تا هستی خوش باش
مادر خواندم ۲۶سالمه


به نظرم کسی که به خواست خودش طفلی رو به سرپرستی میگیره به اندازه مادر واقعی بهت نزدیکه.

مطمئنم حساس شدی چون مادر واقعیت نیست هر رفتار مخالفی کنه فکر میکنی بخاطر خونی نبودن رابطتتون هست. 

وگرنه من تو تاپیکام پره... مامانم برخوردش از بچگی باهام جوری بوده که اگر چهرمون شبیه نبود میگفتم این زن داره مادر خونی من نیست 


🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز