سلام
امروز تولدم بود خیلی هیجانشو داشتم
پارسال که بدترین تولد ممکن رو داشتم باردار بودم طی یه اتفاقی دستمو بردیم و خیلی ترسیدم و بعد هفده روز فهمیدم جنین بخاطر اون اتفاق ایست قلبی کرده یعنی دقیقا توی روز تولدم بچمون از دست دادم نگم از افسردگی های بعدش امسال حتی به تولدم هم فکر نمیکردم اینقدر از روز تولدم بدم میومد
تا یک ماه پیش فهمیدم باردارم و تو پوست خودم نمیگنجیدم خیلی خوشحال بودم خیلییییییییییی تا شانس زد و دکتر تاریخ ان تی رو دقیق روز تولدم زد یک هفته تمام استرس کشیدم همش میگفتم اینم مثل قبلی میشه امروز صبح که مثل دیوونه ها بودم تا رفتم و رو تخت دراز کشیدم وقتی دیدم قلب کوچولوش میزنه رو ابرا بودم
گریه ام گرفت اومدم اشکمو پاک کنم دیدم دستشو آورد بالا و سمت صورتش دیگه نگم چقدر گریه کردم و دکتر که همینجور مونده بود
وقتی گفت دختر دیگه مال خودم نبودم ولی بدجنس بازی درآوردم نذاشتم دکتر تو سونو بنویسه و میخوام همسرم و پسرم و بعدا سورپرایز کنم
بچه ی قبلیم قرار بود ۱۹ بهمن به دنیا بیاد که عمرش به دنیا نبود و دختر قرار ۱۴ بهمن خدا این دختر بهم داد تا غم و درد گذشته رو فراموش کنم
اینقدر خوشحالم که هیچی نمیتونه خوشحالیم ازبین ببره
همیشه از حال بدم گفتم خواستم اینبار از حال خوبم به شماها بگم