۱۵ سالم بود نقش یکی از اصحاب امام حسین تو تعزیه رو دادن به من، داداشمم رفت قاطی یزیدیا. تو مسیر شام که یزیدیا ما رو میزدن، یه جا داداشم با چوب زد تو پام، برگشتم چنان چکی زدم تو گوشش که درجا خوابید. دیگه تعزیه رو مگه میشد جمع کرد؟ مشت و لگد بود که حسینیا میزدن تو سر یزیدیا، بعد بابام اومد دوتامونو برد تو خیمه و با شلاق اسب یزید افتاد به جونمون. دیگه یه دستشو امام سجاد گرفته بود یه دستشم حرمله و قسمش میدادن میگفتن تو رو به علی ولشون کن ولی گوشش بدهکار نبود، میگفت این گوسالهها آبروی اهل بیت رو بردن.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!