دیگه هیچ امیدی به زندگیم ندارم تازه شیش ماهه بچم به دنیا اومده...هرچی منتظر موندم شاید خود قبلیش بشه بدتر شد اما خود قبلیش برنگشت.دیگه هیچ حسی بهش ندارم فقط بخاطر بچمه که دارم باهاش ادامه میدم...دعوا نداریم اما هیچ ارامش و دلخوشی ندارم حتی شادم نیستم مثل قبل چهارساله ازدواج کردم فقط سال اولش خوب بود بعد کل زندگیش شد گوشیش و گوشیش خونه که میاد دستشه تا وقتی دوباره میخواد بره بیرون هیچ کمکی بهم نمیکنه توقع هم داره و اعصابمو همیشه بهم میریزه حتی وقتی بچه گریه میکنه من حتی دستشویی هم باشم گوشیش اولویته بچه رو بغل نمیکنه تا من برگردم هه تنها خوبیش فقط اینه که خیانت نمیکنه که اونم تو سرم بخوره صدتا منت و حرف مزخرف بهم میزنه حالم دیگه داره از زندگیم بهم میخوره پشیمونم بچه اوردم که این بخواد پدرش باشه نمیتونم طلاق بگیرم...دلم نمیخواد پیش همه سرشکسته بشم اما دلمم نمیخواد دیگه حتی ببینمش💔