2777
2789
عنوان

ی سوال

| مشاهده متن کامل بحث + 371 بازدید | 49 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من ک رفت و امدم کمه خیلی  شاید تو این چند سال فقط سه بار ناهار رفته باشم 😳 خب دعوت نمیکنن 😞 ولی اگه هم برم ن میزارم ن جمع میکنم والا نمیشورمم 😌 اصن ندوس 


ولی خواهر شوهر و مادرشوهرت مثه عمه های بد ذات منن😬 یه هفته میومدن خونمون همش فقط بازار و خرید و بازار و خرید😤 ن کمکی ن چیزی اخرشم ی دعوت و ناراحتی میکردن و میزدن زیر همش کثافطای بیشعور خدا رو شکر الان شش ساله راحتیم 😥 کات کردیم 😂😆

دخته جنوبوم 😆😄

منم کمک میدم.به مادر شوهرم البته خودش خیلی زرنگه و بیاد خونه منم اصلا نمیشینه  و مهمانای منم مثل مهمانای خودشن.خواهرشوهرمم خودم بهش میگم اینکارو کن اونکارو کن اونم نه نمیگه

من میرم خونه مادر شوهرم هم غذا میپزم هم ظرفا رو میشورم چایی اینا هم میارم دیدم دو تا جاریم دست رو دست میزارن اخرشم تعریف اوناس تو مجلس و من هیچ تصمیم گرفتم دیگه کار نکنم منم 

من میرم خونه مادر شوهرم هم غذا میپزم هم ظرفا رو میشورم چایی اینا هم میارم دیدم دو تا جاریم دست رو دس ...

😐بشین سر جات برا چی کار میکنی کار درست رو هم جاریات میکنن توام نکن بشین مثل خانم یه گوشه مهمونی کن بعدش برگرد خونت😉

من ک رفت و امدم کمه خیلی  شاید تو این چند سال فقط سه بار ناهار رفته باشم 😳 خب دعوت نمیکنن 😞 و ...

متاسفانه خیلی ساده ام 

میخوام رو خودم کار کنم مثل خودشون بشم 

امروز واسه ناهار شوهرم کمکم داد اونا که رفتن پی خوشیشون 

حالا دیشب میگفت پنجشنبه بیاین خونمون میخوام تا اون موقع تلقین کنم به خودم که مث خودشون بشم

من میرم خونه مادر شوهرم هم غذا میپزم هم ظرفا رو میشورم چایی اینا هم میارم دیدم دو تا جاریم دست رو دس ...

واقعا همنجوریه 

الان جاریم با مادرشوهرم دعواش شده به مادرشوهرم گفته نه خونمون بیاین نه میایم خونتون اخرشم اون جاریم بهتر از منه 

وااایییی من خیلی از جاری میترسم .فعلا ندارم عروس بزرگه هستم ولی احساس میگنم یه مار دوسر بودنیه. تنه ...

یه جوری توصیف کردی منم ترسیدم خدارو شکر برادر شوهر ندارم😂😂😂😂😂😨😨😨

😐بشین سر جات برا چی کار میکنی کار درست رو هم جاریات میکنن توام نکن بشین مثل خانم یه گوشه مهمونی کن ...

اره بخدا اخرشم مادر شوهرم زنگ میزنه بهم میگه پسرم از وقتی تو رو گرفته بد شده تو اینجوری هستی حالا واسه دو تا جاریام تو مجلس تعریف میکنه چون اون سه تا پسر اورده من بچم سقط شد ازشون متنفرم دیگه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792