منم هرکار میکنم رابطم با ماورم خوب باشه نمیشه نمیدونم مال اینه سنم بالا رفته و مجردم
هرکی خاستگارم بود خودش رد میکرد الان هی میگه چرا ازدواج نمیکنی بهم بها نمیده
بعد جایی میخوان برم مراسمی فاحته فامیلی متلا بگم عیبه منم بیام فورا ریتمش عوض میشه و میگه هی منم نمیرم تو بروو.. بعد دعوا میکنم فرض کن من مردم تو خونت نیستم تو خونه خودمم چقدر با من لج میکنی مگه من نگهبان خونه توم همیشه هرجا میری میگی من بمونم انقد دعوا میکنم از دستش حرصم میده لجم میده عذابم میده کنایه دخترای مردم بهم میزنه خودشون کل خاستگارامو جواب کردن الانم دیگه خاستگار خوب ندارم حالت دشمنی میگن برو شوهر کن ولمون کن
یساعت پیش چنان دعوایی کردم گفتم خودمو میکشم
تووووف به این زندگی من توووف به این زندگی که من دارم
پدرم که یه سگگگ کثیف حرومزاده بلهوسه فقط زن بازی میکنه خییلیم ادعای خانواده ابرومندیمون میشه بابام هی نمیپرسه کی خرج این دخترو میذه