نمیدونم چرا اینقدر حسادت منو داره
یعنی دلش نمیاد ببینه من و شوهرم یک روز خوش داریم کنار هم
همش باید کرم بریزه
مهارت خاصی هم داره یه طوری انجام میده که اصلا کسی نمیفهمه جز خودم
منم خیلی جنگیدم خیلی مقابله به مثل کردم
منم خیلی حرص دادم بهش
اما چون خودش دست به دار نبود و اینکه من خسته میشم اون نه
من ممکنه یه مدت ول کنم آتش بس کنم اون نه
الان دوباره افتادم رو موج تلافی
به شوهرم میگم مهدی عزیزم ما خونه داریم وضع مالی مون خوبه
چرا این خونه پدری تو طلاق نمیدی بریم مستقل بشیم
اصلا گوشش بدهکار نیست
چون تک پسره ( دوتا خواهر داره ) انگار از اول به خودش قبولونده باید همش دور بر پدر مادرش باشه
میگه بابام خونه شو زده به نام من که اساس دستش باشم
همه کارهاشون و خرید شون رو هم میکنه
دیگه اعصاب برام نزاشته !
اخلاق خودشم خوب نیست که دلم خوش باشه
یعنی بفهمه من تنها رفتم از خونه بیرون به هوایی بخوره به سرم یه کتک سیر میخورم
هرجا برم یا با خانوادم یا با مادرش و خواهرانش
یا خودش باید باشند