چند بار دیدمش خودمو زدم به اون راه وانمود کردم ندیدم
بخدا خودم کم مشکل ندارم که بخوام برای بقیه هم نقش روانپزشک داشته باشم
نه تفریحی نه دلخوشی نه چیزی فقط میشست میگفت وای چرا اینجوری شد وای فامیلا بهم میخندن وای من الان باید دبی بودم وای....
زیر ناخن هاش پر بود از چرک و کثافت تمیز نمیکرد افسرده بود دیگه