همسرم قول داد ومنم قول دادم دیگه بدون اجازه کاری نکنم
من سرگرم سالن وکارم بودم وسعی میکردم ارامش رو توخونه حفظ کنم گاهی به طلاق فکر میکردم که پدرو مادرم عمرا قبول میکردن
همسرمم اخلاقش بهترشده بود سعی میکرد کمتر عصبانی بشه کمتر داد بکشه
من اما ته دلم همیشه آشوببود همش فکر میکردم اینبار یعنی قول همسرم قوله؟؟
گذشت وگذشت تا همسرم دچارمشکل مالی شد حدودا۱میلیارد از پولشو بدون هیچ ضمانتی به دوستش قرض داد و دوستش هی امروز فردا میکرد
هرروز ناراحت وعصبانی خونه میومد ومن آرومش میکردم
این وسط ولی حسابی ازدستش حرصی بودم که چجوری پولو بدون هیچ مدرکی داده
دیروز که اومد گفت دوستش تا مهر پولشو بهش نمیده یکم کهرحرف زدیم یهو شروع کرد داد زدن
منم از دهنم دررفت گفتم عرضه داری برو سر دوستت داد بزن نه من
که ای کاش لال میشدم ونمیگفتم💔
دوباره خوی وحشی گریش بالا اومد یهو میز روبرومونو پرت کرد شروع کرد داد زدن که کل خانواده وایل وتبار تو بی عرضه ن
تا رفتم چیزی بگم