2777
2789
عنوان

برای زندگی من عشق کافی نبود

| مشاهده متن کامل بحث + 916 بازدید | 65 پست

خانوادم اومدن و من نهایت له شدن غرورمو با چشمام دیدم

منی که انقدر اصرار وخواهش به خونوادم میکردم بابت ازدواجم حالا با صورت وبدن کتک خورده وروح خسته نشسته بودم جلوشون

تو خانواده ی من طلاق بدترین چیزه درحدی که حاضرن بخاطرش خیانت روهم ببخشن

پدرومادرم خیلی عصبانی وناراحت بودن وکلی دعواش کردن وهمچنین منو

من اما میدونستم این اخرین بارش نیست

بالاخره دهن وا کردمو گفتم ازهرکاری که تو دوره نامزدی بام کرد

باورشون نمیشد...میگفتن چرا زودتر  نگفتی 

شاید فک کنین چرا نمیگفتم؟چون میدونستم پدرومادرم میگن بسوز وبساز

همسرم جلوی پدرومادرم تعهد داد که دیگه‌دست رومن بلند نکنه و مثلا خیالشونو راحت کرد

دیگه تصور پدرومادرم ازهمسرم عوض شده بود مدام میپرسیدن اذیتت نمیکنه؟جواب دادن به این سوالا روحمو ازار میداد


یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

همسرم قول داد ومنم قول دادم دیگه بدون اجازه کاری نکنم

من سرگرم سالن وکارم بودم وسعی میکردم ارامش رو توخونه حفظ کنم گاهی به طلاق فکر میکردم که پدرو مادرم عمرا قبول میکردن

همسرمم اخلاقش بهترشده بود سعی میکرد کمتر عصبانی بشه کمتر داد بکشه

من اما ته دلم همیشه آشوب‌بود همش فکر میکردم اینبار یعنی قول همسرم قوله؟؟

گذشت وگذشت تا همسرم دچارمشکل مالی شد حدودا۱میلیارد از پولشو بدون هیچ ضمانتی به دوستش قرض داد و دوستش هی امروز فردا میکرد 

هرروز ناراحت وعصبانی خونه میومد ومن آرومش میکردم

این وسط ولی حسابی ازدستش حرصی بودم که چجوری پولو بدون هیچ مدرکی داده

دیروز که اومد گفت دوستش تا مهر پولشو بهش نمیده یکم کهرحرف زدیم یهو شروع کرد داد زدن

منم از دهنم دررفت گفتم عرضه داری برو سر دوستت داد بزن نه من

که ای کاش لال میشدم ونمیگفتم💔

دوباره خوی وحشی گریش بالا اومد یهو میز روبرومونو پرت کرد شروع کرد داد زدن که کل خانواده وایل وتبار تو بی عرضه ن

تا رفتم چیزی بگم 

صورتم بود که به چپ وراست پرت میشد از سیلی هاش

من اما انگار دیگه سر شده بودم هرتوهینی که میکرد منم جوابشو میدادم واین دیوونه ترش میکرد

انقدر به اینور واونور پرتم کرد که لباسم پاره شد تو تنم

من اما انگار خاک مرده رو چشمام ریختن هیچ اشکی نمیومد وحمله ورمیشدم سمتش میخواستم تاوان اینهمه اذیت وازش بگیرم

قطعا زورم بهش نمیرسید💔

زنگ زد به خانوادش بیان

گوشیمم گرف که یوقت ب پدرومادرم زنگ نزنم

خونوادش اومدن کلی نصیحت کردنو رفتن

من ولی دیگه خسته شده بودم دیگه حس میکردم عشقی هم باقی نموند تک تک وسایلمو جمع کردم تو چمدون که امروز صب برای همیشه برم از خونه

بچه ها من برای خودم شغل ودرامد دارم ولی نه درحدی که بتونم خونه اجاره کنم ومستقل باشم

صبح تماس گرفتم به پدرومادرم که بیان دنبالم

همسرم وقتی دید زنگ زدم فقط یه جمله بم گف اگه رفتی میدونی که هیچوقت نمیام‌دنبالت

دلی خانم منم دارم طلاق میگیرم....اتفاقا شوهر منم دست و دلباز،مسئولیت پذیر، اهل شوخی و لگو وبخند و بزن و برقص بود.خیلی هم قربون وصدقم میرفت وقتی قهر نبود....ولی خب اینا واسه زندگیمون کافی نبود واقعا

خستم، خیلی خسته
بچه ها من برای خودم شغل ودرامد دارم ولی نه درحدی که بتونم خونه اجاره کنم ومستقل باشمصبح تماس گرفتم ب ...

به درک نیاد....این آدم سمی زندگی توئه....یخورده به خودت بیا

خستم، خیلی خسته

خواهرای قشنگم شاید تا اینجا ک خوندین بنظرتون من یه دختر بدون عزت تنفس باشم که چندین بار کتک خوردم

من ولی زندگیمو دوسداشتم  عاشق همسرم بودم و قبول دارم که منم کم اشتباه نداشتم اشتباهات من این بود که ادمی نیستم که سریع دعوا رو ول کنم ادامه میدم و به قول همسرم از بس اصرار میکنم عصبانیش میکنم

خونوادم میگن انتخاب خودته بمون وبسوز وبساز همه همینن 

عصبانیش نکن دهن ب دهنش نذار نمیزنتت

الان حس یه آدم بی پناه رو دارم که حتی خونوادشم نمیخوانش

خواهرای قشنگم شاید تا اینجا ک خوندین بنظرتون من یه دختر بدون عزت تنفس باشم که چندین بار کتک خوردممن ...

نه عزیزم تو اصلا بی عزت نفس نیستی....فقط مثل من خواستی هرجور شده زندگیتو حفظ کنی

خستم، خیلی خسته

پدرو مادرم میگن رنگ کفن سفید رو میبینی‌اما رنگ برگه طلاق رو نه...تحمل کن

من ولی تحملی برام نموند💔

من برادر ندارم کاش داشتم 

هیچ حامی ندارم که بخوام اقدام کنم برای طلاق

هیچوقت فکر نمیکردم داستان عشقم به اینجا برسه 

عشق هیچوقت کافی نیست عشق بدون احترام ارزشی نداره همسرم بارها میگفت عاشمه اما کدوم عاشق دل وجسم معشوقشو اینجوری زخمی میکنه؟

خواهرای قشنگم شاید تا اینجا ک خوندین بنظرتون من یه دختر بدون عزت تنفس باشم که چندین بار کتک خوردممن ...

ببرش مشاوره؟؟؟ تحت درمان باشه شاااید بهتر بشه.شاید بتونه خودشو کنترل کنه

خستم، خیلی خسته
پدرو مادرم میگن رنگ کفن سفید رو میبینی‌اما رنگ برگه طلاق رو نه...تحمل کنمن ولی تحملی برام نموند💔من ...

حالا برعکس خانواده من....یه هفته بعداز عقدم بخاطر یسری چیزا گفتن طلاق بگیر در خونمون بروت بازه....منم خیلی واسه زندگیم تلاش کردم ولی خب .... الانم برگشتم خونه بابام 

خستم، خیلی خسته

قطعا شماها بهتر از مادرم درک میکنین 

تو این دوره زمونه کمتر پسری دست روززنش‌بلند میکنه وکمتر کسی تحمل میکنه...

من کسیو ندارم جز یه پدرومادر هیج دوست ورفیقی هم ندارم نمیتونمم باکسی درد ودل کنم

عاجزانه ازتون خواهش میکنم به نظرشما من چیکارکنم؟

بمونم و تحمل کنم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز