یه مریض بد حال و مسن داشتم96 ساله، خیلی بد حال بود، سطح هوشیازی نزدیک 10 ولی خب نفساش خیلی بد بود و تا هنکلرم وسایل اماده کرد ک لوله بفرستیم داخل ریهاش، دخارش و نوهاش پرسیدن اقا وضعیتش چطوره، گفتم نفساش خ بده و ممکنه چند دقع دیگه بیشتر زنده نمونه، خلاصه کارشو ک کردیم دیذم یه قطره اشک از چشاش اویزون شده،دلم ریخت ک نکنه با حرف من بدتر شده، دلم ریخت ک چقد سخته دل کنذن از دنیا و خانوادت، واینکه وقتی یه حرف ب کسی ک درحال مرگه اینجوری منقلبش میکته وای ب حال زخم زبونایی ک هر روز بهم میزنیم.. خدایا ببخش گ دیر فهمیدم.