کامنتی در مورد روح و جن درج کردم و نظرات را خواندم. اعتقادات همه محترم اند. شرحی مختصر : در زندگی بشر قبل از ظهور عقل گرایی ، بشر ارتباطی قوی با ماورا الطبیعه داشت ، جن و روح و پری ، دوزخ و برزخ و بهشت ، در خارج از نهاد ذهن ، همچون سایر پدیده ها بودند. ظهور عقل گرایی و فلسفه غربی ، با بهره گیری از علم روانشناسی آنچه را که در ذهن پیشینیان ما بود را از عالم خارج به درون ذهن کشاند ،در ذهن بشر متمدن ، همه اینها ، جلوه های روحی خود بشر هستند که بشر قدیم ، آنها را از ذهن درآورده و با هنر تخیل به صورت موجودات فیزیکی ، خلق کرده. آنچه مسلم هست ، نوع اعتقاد مشابه و شیوه بیان متفاوت آن در اندیشه قدیم هست. اگر هر یک از ویژگی های طغیان کرده روحی بشر را از کالبد جسم بیرون بیاوریم ، نقش های هیولاهایی زشت یا فرشتگانی زیبا پدیدار میشود. چنانچه مولوی می گوید ،
زانک حشر حاسدان روز گزند
بی گمان بر صورت گرگان کنند
حشر پر حرص خس مردارخوار
صورت خوکی بود روز شمار
زانیان را گند اندام نهان
خمرخواران را بود گند دهان و ... در این ابیات مولوی بیان می کند که در عالم پس از مرگ و قیامت ، بشر به شکل اصلی روح خود قابل رویت می شود . این نقش روحی ماست که شاید در بعد مرگ مواجه شویم . و اما در مورد جن و فرشته و پری و ... ، جن در ادبیات اعراب قبل اسلام ، به ارواحی اطلاق میشد که زشت کردار بوده و در طبیعت اشکالی حیوانی دارند ، و در واقع تجسمی از همان روح پلید است در این جهان . اشاره برخی علما به چشم برزخی ، همان اشاره به سیرت درون هست . نیاکان ما علاقه زیادی به سمبلیک کردن روح بشر داشتند . برای مثال در قرآن ، انسان از درختی میوه خورده ، از بهشت رانده شده و آگاه بر عریان بودن خویش گردیده و عوریت خویش را پوشانده ، شاید از نگاه غیر دینی ، و کسانی که دید داروینیست به خلقت دارند ، اینها خرافات هست ، اما معنای این داستان قرآنی ، همان بیان ویژگی حیا هست که سبمل سازی شده ،.... آن درخت علم باشد ای علیم! چیزی که انسان با آن مواجه شده علم هست ، علم میوه ای آشکار کننده ، معنای این داستان قرآنی این هست ، انسان در عالم جهل همچون حیوان هست و در لذات دنیوی ، با آگاهی ، به دنیای دانش وارد شده و دنیا بر او تنگ شده ، خیر و شر را درک کرده و صفت حیا را دانسته و بر برهنگی خویش آگاه شده و لباس بر تن کرده ، یعنی ورود به عالم روحی و این همان تبعید به خاک و دنیا ( دنیا یعنی دنی و پست) هست و افتادن در غم و گرفتاری . یا در سوره یونس ، ماهی یونس را بلعیده ، این همان داستان سمبلیک هست و معنای آن ؛: یونس بر قوم خود خشم گرفت پس در هیولای خشم که نهنگی هست گرفتار شد ، بلع توسط ماهی همان بلع یونس توسط خشم یونس هست تا به خویش آمده و استغفار کند.
این خلاصه ای بود تا بهتر بتوانیم بفهمیم که معنای غول و هیولا و دیو و اژدها که در قدیم بود و هم اکنون نیست ، در چه هست ، در مورد بهشت و جهنم هم همینطور ، بهشت و جهنم مکانی نیست ، هرچند همیشه و حتی بعد مرگ در مکانی هستیم ، عذاب وجدان بر یک فرد گناه کار همان جهنم اوست .