برای رهایی از افکار رفتم تلگرام و گرهای مختلط
و با ی پسری اشنا شدم حقیقت زندگیمو نگفتم بهش حتی اسممو
(تقریبا هم شهری بودیم)
ی روز دل و زدم ب دریا گفتم محمد من نامزد دارم ک الان ۶ ماه با تو رلم گفت بهم برن اگ نمیخایش .و من بهم زدم نانزدیمو بعد دوسال و این ک چقدر ازیت شدم دو سال روزگار سوهان کشیده شده ب روح و جسمم خیلی ازیت شدم من ۲۲ ساله شده بودم ی ادم ۵۰ ساله ب ظاهر