بعد از اشتی با همسرم همچی عالی بود کلی باهم حرف زدیم ناز همو کشیدیم و… (تاپیکای قبلم) خداروشکر از دلش دراومد .. اونشب همگی میخواستیم بریم دم چای خونه داداشم و پسرداییم و داییم سه تاشونم اونجان رفتیم رسیدیم کم کم همه اومدن بعد سلام علیک و حال احوال داداشم اومد اینور پیش ماها ….. اونیکی دامادمونم بود داداشم اونو محل داد سلام علیک درست حسابی کرد ولی شوهرم محل نداد یه دست ساده داد با یه سلام چطوری
ب دامادمون گفت بیا بریم تو چای خونه گفت میام و اینا بعد داداشمم بزور دستشو گرفت گفت بیا بابا حتی به داماد خالم و پسرخالمم تعارف کرد ولی اصلا ب شوهرم تعارف نکرد بخدا صدای شکستن قلب شوهرمو شنیدم منم دیدم اوضاع خرابه شروع کردم خودم با شوهرم حرف زدن هی میگفت چرا چرت و پرت میگی واقعا هول شده بودم😂🙂😭بعدش دامادمون اومد اینور گفتن چای بیار رفت چای اورد یه کم ریخت رو دستش ! دستش سوخت ازون ور ابجیم داداشم مادرم همه وای وای بچه سوخت نره خر شد بچه (البته مامانم گفت بچه سوخت)بعدشم مامانمم اومده ب دامادمون میگه بمیرم اعصابم خوردشد تو هم پسر منی من دوتا پسر دارم بعد یهو نگاش افتاد ب شوهرم گفت بدون فلانی (داداشم) دوتا دارم با اون سه تا دارم دامادامم پسرای منن بعد داداشم یه چپ چپ ب شوهرم نگاه کرد شوهرمم گفت چیه؟چرا یطوری نگاه میکنی انگار دشمنتم داشت دعواشون میشد ک دیگ جلوشونو گزفتیم
داداشمم کشیدم اونور گفتم یا رفتار تو باشوهرم درست میکنی یا رفتارمو با زنت تغییر میدم اگه اون انتخاب توعه اینم انتخاب منه حواست باشه یهو جلو جمع چیزی نگم ضایع شی اونم گفت شوهرت نه لولش ب ما میخوره نه چیزی یکم پولدار شه چشم میاد تو جمع ما منم گفتم اولا اینکه ب تو مربوط نیس خیلیم پولداره بعدشم نگفتم بیاد تو جمع شما عرازل گفتم ک احترامشو نگه داری گفت اگه راست میگی حقوقش و پس اندازش چقدره گفتم به تو چه؟ این ی چیز شخصی زن و شوهریه ک به خودمون دوتا مربوطه اونم هیچی نگفت رفت ولی بعدش اومد ی تعارف الکی ب شوهرم زد کبیا توهم و… شوهرمم محل نداد با سر وابرو گفت نه
شوهرم دیگ بروش نیاورد ولی میدونم ناراحت شد بچه💔
داداشم خیلی ادم بدیه🫠اخ جیگرم برای شوهرم خونه