بچه ها من دیروز خونه ی نامزدم ایما دعوت بودم ناهارو
بعد پسره خواهر شوهرم بغلم بود دور میزدیم تو حال باهاش که شام افتاد دور گردنم تا خواستم سز کنم پدر شوهرم لومد گف شالتو سرت کن پیش برادر شوهرت و دامادمون زشته فلان منم ناراحت شدم رفتم اناق پیش نامزدم بعد نامزدم متوجه ناراحتیم شد گف چیشده منن بهش گفتم همه چیو
گف اشتباه کرده بهت گفته شالتو سرت کن وابسا مهمونا برن پدرشو در میارم منم هزار تا التکاس که هیچی نگو من بد میشمو...
پدر شوهرم صدام کرد گف ناراحتی ازم منم الکی گفتم نه
بعد نیم ساعت برا اینکه من ناراحت نشم به جاریمم گف موهات بیرونه شالتو سرت کن
من چیکار کنم
اینا بهم گیر ندن و دخالت نکنن