دایی منم رفت خواستگاری یکی
یعنی مادربزرگم بدون اینکه به داییم بگه اول رفت خونشون اونام دیدن همه چیش اوکیه گفتن بیایید
ولی داییم چون خوشگل نیست دختره حال نکرد باهاش
فقط به خاطر موقعیت داییم بله داد
به داییم هم گفت که نمیتونم دوست داشته باشم
داییم گفت اون با من
خدا شاهده داییم هررررررررر کاری میکنه واسه زنش
دار و ندار زندگیش به نام زنشه
کللللا حرف ،حرف زنشه
بدون اجازه اون آب نمیخوره
تازه زنش بچه دارم نمیشه