دارم جدا میشم خونه پدرمم
۷سال زندگی کردم وبرای موندن زندگیم خیلی کارا کردم
پول و طلا دادم مهریه بخشبدم خدمات و احترام و کمک بیش از انداره برای خانوادا شوهر تحمل زورگویی هاشون
تحمل کتگا و عصبانیت شوهرم بچه ننه بودن شوهرم
قطع رابطه با خانوادم و قهرای و سردی شوهرم
ولی کنار همه اینا خونمون با عشق تنهایی درست کردم قشنگش کردم تنها بودم تو خونم شوهرم بیشتر پایین کنار خانوادش بود ولی من خونمو دوس داشتم
الان وسایلام لباسام همه چیم خونشه.
حالم از شوهر عوضی و نامردم بهم میخوره
ولی خونمو دوس داشتم
وقتی میرم مهمونی جایی میبینم همه کنار همسراشون زندگی عادی دارن همه برمیگردن خونه خودشون
همه بچه دارن دلم آتیش میگیره چرا من
چرا انقدر مشکلات تحمل کنم
تو این شبا برای منم دعا کنید خواهش میکنم ...