دقیقا همسن مادرمه و میتونسته سال پیش بازنشسته بشه اما از طمع پول این کار رو نکرده ایشون خانم و مجرده خودشو باحجاب نشون میده ولی یکبار در شیفت ندیدم نماز بخونه حتی شبا
از روز اول طرحم که مسئول بخش بود اشکمو دراورد و کم کم جوری نشون داد ک با من خوب شده
همه بخش ازش میترسن ولی چندین ماهه دیگه مسئول نیست به هر بهونه میپره ب من و پاچه منو فقط مبگیره
اعصابم داغونه و بخاطر وجودش دلم میخواد از شهرمون برم و جالبه این خانم اصلا بومی شهرمونم نیست
امشبم ب بهونه الکی جلو همکارا گفت شمارو قبول ندارم و از اول قرعه تقسیم شیفت بندازیم
بیماره و فقط با من مشکل داره
واقعا اذیتم
به حق همین شبای عزیز تقاص همه ناراحتیامو پس بدی