من مادر شوهرم این حرف و زد
اما من واقعا خواستم طلاق بگیرم و شوهرم فهمید به این راحتی هم نیست که به زن بگی برو طلاق بگیر و به قول مادر .... اش زن ریخته و مادر یه دونه ای هر غلطی کنه
حالا طوری شده بمیره هم شوهرم براش مهم نیست دیگه
اون لیاقت محبت و کارایی که من براش میکردم و نداشت
من خیلی احمق و ساده بودم و واقعا دوست داشتم کاری کنم براش
اما خودش کاری کرد اینطوری بشه
حالا پشت تلفن گریه میکرد که نمیای خونم شوهرم هم گفت وقت ندارم تمام اون حرفا و کاراش جبران شد دلم خنک شد
من آنقدر بدجنس نبودم خودش باعث شد