یکساعت داشتم باگوشی حرف میزدم با خواهرم تعریف همچی کردیم یجا هم خواهرم گفت خدا پدرشوهرت بیامرزه من گفتم خدا نیامرزه اردشیر را منظورم پدر شوهرم بود زنده هست یکی از آشنایان که همسایه مون هست کلا حرفامون فهمیده
به امید روزی که بیام بگم اخیش غصه منم تموم شده الان دیگه هرروز گریه نمیکنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.