خاک بر سرم نمیدونم چرا انقد گوه شدم
هر روز دعوا راه میندازم
چقد خرم
شوهرم دندوناش یکم کوتاه دندون پایینش یکیش کجه
رنگ دندوناشم خیلیییی کم زرده(از حالت طبیعی یکم زردتر)
بهش گفتم ی چی میگم ناراحت نشو
گفت بگو ! گفتم میشه تو جمع خانوادگیمون بخصوص وقتی خونه مادرجون اینا (مامانبزرگم) هستیم از ته دلت نخندی و حواست باشه بَده!! اونم چشاش پر شد گفت یعنی جی این حرف مگه دست منه (منظورش مدل دندونا و لثه و کلا دهنش بود) گفتم ناراحت شدی خب راستش جدیدا کپول نداریم یکم رو مخم رفتی ببخشید واقعا فشار بی پولیه گفت اولا ک کور نبودی دوما فک میکنی رومن فشار نیست؟ دارم سکته میکنممن عین سگ میرم کار میکنم اخرشم هیچی ندارم منتظر باش خبر مرگمو بهت بدن انقد که فشار رومه بعدشم راحت میشی نیستم که رومخ باشم فک میکنیمن دوس ندارم پولدار باشم؟ ماشین خارجی سوار شم سفرای خارجیبرم؟ هم عیبمو هم بی پولیمو کلا نقطه ضعفامو بروم اوردی یه آهی هم کشید بعد گفتم شوخی کردم ببخشید حتی صدتا بوسش کردم رفتم بغلش کردم گازش گرفتم رفت دسشویی اولش لامپوخاموش کردم ک شوخی کنم بعدشم درو باز کردم زل زدم بهش انکار نه انگار خاک بر سرم هر روز مگه میشه دعوا باشه ناراحتی باشه😭نمیدونم چرا اینطوری شدم حس میکنم سنگینیه دعاست همشم تقصیر زنعمومه همیشه میگه فلانی (من) برای میثمه (فک کنم خواهرزاده شه کثافت) همیشه هم شوهرم نفرین میکرد اهل جادوعه میگم شاید دعا نوشته منو شوهرمو جداکنه خیلی میترسم اخه شوهرم هیچوقت اینطوری نمیشد همیشه حداقل ی نگاهو میکرد ولی الان انگار وجودندارم
نمیدونم خبرمرگم چرا اون زرو زدم
بنظرتون دلش شکست
حالم بده نشده ی شب اوکی باشم خدایا