سلام من دیشب شوهرم بهم گفت نظرت چیه باهم رابطه داشته باشیم منم خیلی خسته بودم هیچی نگفتم ولی بهش نگفتم نه، بعد یکم که گذشت خیلی خوابش میومد کم کم داشت میخوابید منم بهش گفتم واقعا داری میخوابی گفت اره بعدش دیگه خوابش برد تا امروز وقتی بیدار شدیم گفت
تا یک ساعت دیگه برام زنگ میزنن که برم سر کار و گفت دیشب چرا هیچی نگفتی منم دیگه منتظرت نموندم خوابیدم، بعد منم یکم از دلش در اوردم و باهاش حرف زدم
واقعا من نمیتونم تو رابطه پیش قدم شم 😔 دست خودمم نیست😔 منتظر اون بودم اونم منتظر من ، دیگه یکم که گذشت دلو زدم به دریا میخواستم شروع کنم واسش زنگ زدن😣 اونم خیلی حرصی شدو گفت از وقتی بیدار شدی منتظرت بودم و تو خودت نمیخوای رابطه رو دوست نداری و این حرفا و گفت میدونستم اینجوری میشه و باهات حرف نمیزنم ،،، بهش که زنگ زدم خیلی سرد باهام حرف زد و میخواست زود قطع کنه،، الان موندم چیکار کنم که اشتی کنیم کمکم میکنید؟🥺