۱۷ سالم بود عروس شدم به همه چی کار داشت تو مهمونی جوراب پوشیدن،رنگ لباسام،ساعت خوابمون و همه چی،منم یه روز خسته شدم گفتم بس کن دیگه چقدر دخالت آخه نمیزارید آدم نفس بکشه،اونم یکی زد تو گوشم و دعوا شد.
حالا من ۴ ساله قطع رابطم و نمیخوام تا ابد برم خونش،ولی شوهرم میره.