دارم با گریه براتون مینیویسم تورو خدا خواهرانه کمکم کنید
جاریم دوساعت پیش قدم نحسشو گذاش تو خونم بچشم ول کرد به امون خدا بچش رفت تو اتاقم وسایلامو بهم ریخت دیدم یچیزیمو برداشت گذاشت تو جیبش مامانشم
فقط میوه میخورد و میخندید گفتم عزیزم پسرت یه کوچولو داره شلوغ میکنه میخوای بیاد میوه بخوره با پرویی تمام گفت عزیزم بچست دیگه باید بازی کنه دیدم یه دفعه صدای شکستن میاد رفتم دیدم مجسمه دو تومنیمو شکسته به مامانش گفتم قهقه میخندید میگف رامتین پسرمم شیطونی نکنن دیدم کاری نمیکنه خودم پاشدم بچه رو از تو اتاق اوردم گفتم بیا پیش مامانت میوه بخور تو راه اومدن یه مجسمه دیگشم شکوند 😭😭
یه لحظه عصبی شدم داد زدم یه لحظه بشین پیش مامانت دیگه خرابکار بچه بی ادب داد زد بیشعور مجسمه خوشکل گرونمو که فرشته بود شکست منم داد زدم به جاریم گفتم اینا خیلی گرون بودن باید پولشو بدید زنیکه پاشد گف رامتین جون مامان انگار دوس نداره اینجا بازی کنی دراومد گف چغد شما بی فرهنگید دیگه پامو اینجا نمیذارم برا سطح شعورت متاسفم منم گفتم برا شعور تو متاسفم باید پول مجسه هارو بدی بیعشور درو محکم زد به هم رفت دو دقیقه بعدش شوهر بی حیاش هرچی حرف بود بهم زد منم با گریه زنگ زدم شوهرم همچیو گفتم گف مقصر خودتی الان دارم وسایلمو جم میکنم برم خونه مامانم