سلام خانوم ها
وقتتون بخیر
من امروز صبح بعد از اینکه از باشگاه برگشتم رفتم خونه ی مادرشوهرم ی چند دقیقه بشینم.
بحث میکردیم باهم منم گفتم خیلی از خدا گله دارم صدام رو نمیشنوه
دخترم خیلی اذیتم میکنه
هر چقدر از خدا میخوام سر به راهش کنه نمیکنه
الانم میگه میخوام با ی نابینا ازدواج کنم
مادر شوهرم گفت از خدا گله نکن خودت عرضه ی بچه تربیت کردن نداشتی
خدا برات چی کار کنه
به نظر شما واقعا حق با مادر شوهرم هست
من مادر بد و بی عرضه ای هستم