من دو تا خواهر دو قلو دارم. ۱۱ ساله هستن
شیما و شیدا
شیدا کلاس چهارم که بود میشینه کنار روژان و باهاش دوست میشه، سال بعد نمیدونم چه اتفاقی میفته که روژان تصمیم میگیره با اون یکی خواهرم رفیق شه. خلاصه روژان الان با شیما صمیمی شده و شیدا رو فراموش کرده
الان شیدا چند وقته افسرده هس گوشه گیره میگه هیچکس جز مامان منو دوست نداره پرخاشگر شده میگه میخوام شیما رو بکشم چون دوستم رو از من گرفت
امشب رفتم گوشی شیما رو برداشتم رفتم تو گروه دوستاش، دیدم روژان اومده میگه میخوام حقیقتو بگم من از شیما فقط خوشم میاد و میخوام فقط با اون دوست باشم و دوست ندارم با تو حرف بزنم شیدا و کلی حرفای اینجوری
اخرشم بهش گفته تو رویاهات بمون با اموجی خنده😐😐 به شیدا میگم جوابشو بده بگو تو اصلا واسم مهم نیستی .. ولی هیچی نمیگه فقط خودخوری میکنه دلم براش میسوزه
شاید بگید یه بحث بچگونه هست ولی حال اجیم خوب نیست بش میگم خب با یکی دیگه دوست شو میگه من فقط روژان رو میبینم. ازش کینه گرفته اون دوستشم خیلی کثافته یه حرفایی زده کفرشو در اورده منم حرصم گرفت