من عاشق همسرم بودم. چه دوره ای که دوست بودیم چه بعد عقدمون (الآنم عقدیم اما...)
الان چند وقته هرچی که میشه سریع بهانه میگیرم و بحث راه میندازم. یعنی بقول خودش منتظرم یه اشتباهی بکنه فقط..
دو سه بار هم بحثمون گرفته من گریه کردم بنده خدا بیخیال شده و معذرت خواهی کرده
حس میکنم نباید باهاش ازدواج میکردم
حس میکنم اشتباه کردم
حس میکنم همش خوابه صبح پا میشم میبینم همه چی مثل سابق هستش و شوهری وجود نداره توی زندگیم
علتش رو بخواید بگم یه طوماره خودش
مشکل حاد و جدی هم نیست اما خیلیییییییی چیزای ریز ریز هستش که باعث دعوامون میشه. خسته شدم، خسته شدیم...
امشب میگه همه تو نامزدی و عقدشون عشق و حال میکنن وضعیت مارو ببین...
بعد برگشت گفت چی تو ذهنته؟ به هرچی فکر میکنی بگو عملیش میکنم 😭😭😭😭 نکنه منظورش طلاق بود ؟ هرچی گفتم گفت نه میگی اینکارو بکن اون کارو بکن اینارو میگم..
چشمام میسوزه از بس گریه کردم.
کاش امشب بخوابم و صبح دیگه بیدار نشم