خودم اصلا حالم خوب نبود
ابجیم اومد خونمون بعد من یه کبک دارم وقتی هوا گرمه میارمش خونه گنا داره گرمشه
بعد الان خواهرم خواست بیرونش کنه اینقد دنبالش کرد نزدیک بود سکته کنه پرندم
نرفت بیرون اخرش چون گرمه
حالا رفته زیر زیر تلویزیون ترسیده درنمیاد
وقتی نگاش میکنم دلم اتیش میگیره
اینید گریه کردم سرم داره پیترکه