2777
2789
عنوان

شوهرم نمی دونم خودشو چی حساب میکنه

442 بازدید | 28 پست

جواب سلام پدر عزیزمو نداد اشغال 

تازه گوشت قربانی که مادرم داد گفت بنداز جلو سگ یعنی اونقدر گریه کردم 

همون روز از سرکار اومد ی طرف بدنش نمیگرفت تا ی هفته دکتر بود 

بخدا من نمی دونم کدوم مشکلمو حل کنم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

چرا اخه مشکلی با خانواده ات داره؟بحث و دعوایی بوده؟

والا پدر بیچارم صب تا شب سرکاره چیکار به این داره اخه 

الکی الکی قهر میکنه چند ماه خونه مادرم نمیاد منم عین خیالم نیست اصن

ولی زور داره من این همه به خانواده.... احترام میذارم این اینجوری میکنی یعنی دارم میترکم

خوب یه علتی داشته. حالا حتی ممکنه درونی با خودش یا ...... اونو درستش باید بکنی دیگه

علتش مقایسه هستش همش خودشو با پسر عموش که با پدر خانمش عین دوستن مقایسه میکنه یکی نیست اخه بگه اخلاقتم مث پسر عموته اون بیچاره صد بار از در انداختن بیرون از پنجره اومد تو

والا پدر بیچارم صب تا شب سرکاره چیکار به این داره اخه الکی الکی قهر میکنه چند ماه خونه مادرم نمیاد م ...

کسی پرش نمیکنه؟

مثلا مادرش یا خواهرش؟

نمیگم بی احترامی کن ولی وقتی اون احترام نمیزاره توام رفتارت سرد باشه با خانواده اش

      

بهش خیلی آروم و بدون عصبانیت بگو اگه من در مورد خانواده ات اینجوری حرف بزنم چه حسی پیدا میکنی؟بگو نم ...

صد بار حرف زدم فایده نداشته  یبار باهم سر ی چیز کوچیک بحثمون شد برادرشوهرم خودشو انداخت تو خونه فوش بد داد بهم منم گفتم فلانی جان لطفا در این مورد دخالت نکن خودمون حلش میکنیم بخدا میخواست منو بکشه که چرا به داداشم این حرفو زدی

کسی پرش نمیکنه؟مثلا مادرش یا خواهرش؟نمیگم بی احترامی کن ولی وقتی اون احترام نمیزاره توام رفتارت سرد ...

والا تو دعوا های جاری و برادرشوهرم وقتی که جاری نبوده بار ها دیدم مادرشوهرم عوض اینکه با پسرش دعوا کنه بارها در مورد حرف حدیث های ک خانواده جاری داشتن به برادر شوهرم گفته و چنان پرش کردن که نمیرفت دنبال خانمش تا خانمش خودش میومد

با این شوهرم کاری کرده که اگه میتونست عموشو میکشت اقن با خانواده پدرش در ارتباط نیست اصلا

اخه نمیشه بی احترامی زیادی به خانوادش کرد اول اینکه پدرم همیشه منو نصیحت میکنه میگه احترام بزرگتر داشته باش دوم اینکه منو مادر جونش باهم زندگی میکنیم

والا تو دعوا های جاری و برادرشوهرم وقتی که جاری نبوده بار ها دیدم مادرشوهرم عوض اینکه با پسرش دعوا ک ...

چون دیدم مادرشوهر من اوایل پر میکرد شوهرم رو شوهرم بی احترامی نمیکرد اما سرد رفتار میکرد 

منم سرد رفتار کردم الان بعد چند سال از سرش افتاد چون دید اگه بخواد با خانواده ام سرد برخورد کنه منم سردم و اگه خوب رفتار کنه منم ده برابر بهتر رفتار میکنم

نگفتم بی احترامی کن.. ولی گفت سر سنگین باش باهاشون

وقتی اون جواب سلام پدرت رو نمیده و تو زیادی احترام بذاری شوهرت فکر میکنه فقط خانواده خودش لایق احترامن اینجوری هیچوقت دست از رفتاراش بر نمیداره

      

چون دیدم مادرشوهر من اوایل پر میکرد شوهرم رو شوهرم بی احترامی نمیکرد اما سرد رفتار میکرد منم سرد رفت ...

خانوادگی بیشعورن بخدا پدرم برای یکاری امروز بدون اینکه من بدونم رفتع خونشون الان که خونه مادرم بودم شوهرم اومد کلی بابامو مسخره کرد

دلم خونه ازش بخدا 

باردارم هستم یعنی از همه لحاظ تحت فشارم

خانوادگی بیشعورن بخدا پدرم برای یکاری امروز بدون اینکه من بدونم رفتع خونشون الان که خونه مادرم بودم ...

ببخشیدا ولی خیلی رو دادی بهش وقتی یبار مسخره میکنه درست و حسابی جوابشو بدی اونم حد و حدود خودشو میدونه

بعد وقتی اخلاقش اینه به خانواده ات بگو تا حواسشون باشه که بهونه ندن دستش

ناراحت شدم چون باردار هم هستی اون بچه گناه داره استرس و غمت روش تاثیر میذاره 

الان فقط باید آرامش داشته باشی 

      

عزیزم تنها کمک فکری که میتونم بهت بگم اینکه همسرت رو با خانوادت خیلی قاطی نکن و دیربه دیر منزل پدرت بیاد...فکر میکنم  همسرت ادم متوقعیه که انتظارای بیجا از بقیه داره

تو هم خیلی زن توسری خور نباش...قوی باش و  از حقت دفاع کن

با خانواده همسر یجا زندگی کردن خیلی سخته

خدا کمکت کنه

چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
ببخشیدا ولی خیلی رو دادی بهش وقتی یبار مسخره میکنه درست و حسابی جوابشو بدی اونم حد و حدود خودشو میدو ...

اره واقعا رو دادم بهش سر گوشت قربونی نمیدونی باهم چیکار کرد جیگر که گفت بنداز جلو سگ 

برنج و گوشت درست کردم لب نزد گفت حالت تهوع دارم ابگوشت هم نخورد گفت با دوستم غذا خوردم یعنی مادرش و جاریم کلا فهمیدن من با مادرش زندگی میکنیم جاری یکسر اونجاس بعدش اونقدر گریه کردم تو عنوان هم دیدی گفتم کاش پیش مادرت یکم بیشتر هوامو داشتی اینجوری خجالت نمیکشیدم اونم رفت سرکار اومد نصف بدنش نمیگرفت میگفت اه نفرین تویه 😂

عزیزم تنها کمک فکری که میتونم بهت بگم اینکه همسرت رو با خانوادت خیلی قاطی نکن و دیربه دیر منزل پدرت ...

اره عزیزم اصلا در مورد مشکلات خانوادم نه بهش میگم نه هم رفت امد داریم 

اره واقعا بخصوص که باردار هم هستم شرایطم خیلی سخته خونمون دست پیمانکاره تا عید اماده میشه فعلا مجبورم با مادرش زندگی کنم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mnbvgy  |  20 ساعت پیش