واقعاً نمیدونم با کی حرف بزنم واسه همون گفتم بیام اینجا بگم بلکه یکم سبک شدم بعضی وقتها بعضی شبها یهو دل آدم میگیره و چند تا عامل باهم جمع میشن و نتیجش میشه ناراحتی بخوام یکی از اون عاملا رو بگم اینه که دلم واسه داداشم تنگ شده ۹ ماهه که خداروشکر با زنداداشم رفتن سر خونه و زندگیشون و از این بابت خیلی خوشحالم ولی نمیدونم درکم میکنید یا نه دلم واسه حرف زدنای طولانیمون واسه بحثامون واسه اینکه مدت طولانی کنارم باشه و بهش نگاه کنم تنگ شده میدونم بالاخره همه یه روزی میرن ولی از اونجایی که با رفتنش خیلی تنها شدم ناراحتم از اونور دلم میخواد منم ازدواج کنم و آدم خودمو پیدا کنم و سروسامون بگیرم ولی چه میشه کرد فقط باید صبر کرد از یه ور دیگه نگران آینده ام و بعضی شبا فکر و خیال نمیزاره بخوابم 😭 خلاصه خیلی تنهام الحمدالله مامان بابام هستن ولی نه دوستی دارم نه خواهری که بتونم باهاش حرف بزنم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
😂پس تو کامل ازش سیر شدی ولی من با اینکه ۲ تا داداش دارم ولی انگار تک فرزندم داداش بزرگم که اصلا نمیبینمش سر کاره و فاصله سنی زیادی داریم داداش کوچیکم که ازدواج کرده رفته 😑