وایی چند هفته پیش رفته بودیم خونشون
بعد به من گفت بیا بشین پیشم
(فامیل مامانم هستش کلا راحتیم )
منم رفتم نشستم پیشش قلبم تند تند میزد قشنگ صدای قلبمو میشنیدم
هعی بهش میگفتم همین طوری اومدم نشستم اینجا هاااا فکر نکنی به خاطر حرفت اومدن نشستم اینجا
اونم هعیمیگفت باشه میدونم
آخر سر بلند شد رفتم گفتم اصن خوشم نمیاد اینجا بشیم
در صورتی که قند تو دلم داشت آبمیشد از خوشحالییییی
انقدر بعدش پشیمون شدم از کنارش بلند شدم😑😔🤣🤣🤣