خب دوستان همون جور که تو تایپیک قبل گفتم برادر بزرگم داره جدا میشه و شرایط خونه مامانم اینا خیلی متشنجه ،ازین ورم من تو ماه دوم حاملگیمم و دو سال و هشت ماهه ایران نرفتم حالا امشب بلیط دارم تنهایی قراره بیام تهران ، همسرم پس فردا بلیط داره و میاد دنبالم .همسره من تک پسر و تک فرزنده کلا و به شدت مامانش بهش وابستس ، من واقعا با مادر شوهرم رابطه عالی ای دارم من ده سال با شوهرم که دوست بودم مامانش میدونست همش حواسش بهم بود و بینمون خیلی همیشه خوب بوده اما الان زنگ زده میگه من برات اتاقو اماده کردم یخچال پر کردم همش ساعتو نگاه میکنم ک دیگه پروازت بشینه فردا ظهر بیایم دنبالت و من خیلی دوست دارم ببینمت حامله شدی چه شکلی شدی درحالی که من واقعا دلیل اومدنم اوضاع خونه مامانم اینا و شرایط برادر زاده ام وخواهر برادرام بود
نمیدونم چطور بهش بگم من میرم خونه مامانم اینا دلش نشکنه:)))