واقعا خیلی خودمو میخورم سر این موضوع و خودم خیلی اذیت میشم و نمیدونم باید چه کار کنم
اصن کلا ن جواب کسیو میدم نه کسی کار اشتباهی میکنه حرفی میزنم
مثلا اون روز یه خانومه اومد از کنارم رد بشه کالسکه بچشو محکم زد به پام منم عین چی فقط نگاه کردم بهش انگار زبونمو بریدن نمیدونم ب خاسر اعتماد ب نفسه یا چی
حداقل یه چیزی باید بگم بگولی همونم نمیتونم حالا ب نظر شما باید چه کار کنم ممنون میشم راه کار بدید
یه پنج دقیقه دیگه میام میخونم
مشکل الاعتقاد به نفسه تجسم کن موقعیت‌های مختلف خودتوقوی نشون بده اینطوری درحقیقت قوی میشی
منم همینم ولی خیلی بهتر شدم
اولین پلش همینه که متوجه شدی کم کم توی همچین موقعیت هایی که قرار گرفتی باید متوجه بشی که الان جاشه الان باید دفاع کنم از حقم بعدش حتی از یه حرف خیلی آروم خیلی کوتاه شروع کن بعدش یه حس خیلی خوبی بهت دست میده که نگو
من از اونایی بودم که مثلا توی صف طرف منو کنار میزد میرفت جلوم و هیچی نمیگفتم یا اگه تاکسی پولم رو بیشتر می‌گرفت و باقیش رو نمی‌داد هیچ نمیگفتم اما الان بهتر شدم
منم اوائل اینجوری بودم
بعد تصمیم گرفتم بحساب خودم از حقوقم دفاع کنم پس شروع کردم به تذکر دادن و انتقاد کردن از دیگران
بعد برخوردهام منفی شد و روابطم پر دردسر و جنجالی شدن
آخر به این نتیجه رسیدم که بهتره از اشتباهات دیگران گذشت کنم و اونها رو با یه لبخند دوستانه‌ی قلبی بپذیرم و زیاد به کسی سخت نگیرم چون بالاخره خودم هم اشتباهاتی داشتم
حالا زندگی برام جذابتره و من بیشتر از قبل احساس رضایت میکنم و احساس قدرت دارم
البته ماجرا خیلی طول و تفسیر داره من خلاصه‌شو گفتم...
